اصفهان « پنج شنبه14 دیماه تا پنج شنبه 21دیماه 1396 »
1- وقتی بشنیدم که آن مادر بمُرد / پس بیاوردم برای آن دختر نیکو سرشت / که برآمد سر بلند از پس آن سه پسر بی همسر و همدم سالیان دراز : روحشان شاد یادشان ماندگار / پاسخش را در یافتم به تفضیل زیاد « خیلی متشکرم امیدوارم سایه ی پرمهر شما برسر خانواده مستدام باشه و همچون کوه همیشه و همواره استوار باشید
2- آن پسرهم ، آن جوانَ مهندس« مهندس علی یادگاری » / درپس روزهای واپسین خدمت سربازیش / پس به خواب رفت منزلش آن شب سخت / بر نیاورد با طلوع روز، چشمان خود / بنوشتم من به عادل تنها داماد اوکه / : « پسر عموی عزیز با سلام . برای هر انسانی روزی فرا می رسد که جرس فریاد میدارد که بر بندد محملها و لحظه های گرانقدر زندگی حرکت بسوی مرگ را به نمایش میگذارد و هیچ آوایی همانند تکنواهای ساعت وداع با لحظه های بی بازگشت زندگی را فریاد نمی دارد و آنگاه فقط خاطره هاست که باقی می ماند و بدین ترتیب تلنگری ست برای ما بدانیم ، باید این راه را بپیماییم و همه ی ما رفتنی هستیم کل من علیها فان برادر خانم جنابعالی هم به راز و رسم طبیعت از جمع شما رفت . روحش شاد و یاد و خاطره اش گرامی باد » / پاسخش را در یافتم به : « ممنون ، انشالله بقای عمر شما و خانواده محترم باشه .
3- آن عزیز هم که شوی خود از دست بداد / اصفهان را ماتمی دیگر بتافت / نسبتی با من از چند جهت بداشت / گر نویسم بر او فقط دختر خاله م / بر من و او جفا کردن شود / اندکی بیشتر نوشتم بر او / : « الف - دختر خاله عزیزم ، اگر چه غم از دست دادن همراه ، همسفر ، هم دل و ... سخت است . اما این سنت الهی ست که گاه زندگی انسانها اینگونه ورق بخورد ، صبر و شکیبایی برای شما و مغفرت و آمرزش برای آن مرحوم از ایزد منان خواستارم ، روحش شاد و یادش ماندگار . ب –
... باز روزگار
کانون گرمی ...
و
آغوش نرمی ...
را
به ظاهر ربوده است
ولی
او
کاتب الکتابین است ...
و
هراتفاقی را سببیست
و نوشتن او
گرچه ، ظاهری تلخ همراه دارد...
اما
مطمین باش
خداوند
برای مصلحین
بهترین را بر میگزیند...
روحش شاد ، یاد هفتم ش ماندگار ج - : سلام دختر خاله عزیز
اول ، سوم ، هفتم ، ... هم گذشت
و این روز و شب ها به چهل نشسته ایی
ایامی که سنگینی خاص خود را دارد
به مرور خاطره های خوش و ناخوشی
و
اما ، اگرهای که
ناگفتنی و نانوشتنیست
کمانم این است تو
بسیار بسیار به ناداشتنی هایت حسب ایمان و اعتقادادت ، لبخند زدی و گذشتی
امیدوارم که
زمستان! و ناملایمات زندگی را هم در صف الهی قرار دهی
باشد که شکفته شوی
گرچه فاصله ای نیست بین ما ، نرسیدنمان را تاکنون به فال نیک بگیر
صبر و شکیبایی بدرقه راهت » پاسخش را در نیافتم به کم یا که ، زیاد !!! / گرچه با زنگم به گوشی موبایل / به پت پت هم افتم تا که ، چه بگم / او با گریه و زاری دهد آدرس « سلام ، خیابان . . . » ، به دعوت نهار / وز پس آن ، زنگ زند به گوشی ام آن وقت نهار / بی پاسخش دارم ، ز تفسیر ب . ن ذلیل این نقاشی ام / گرچه دهم پیام به داداشش : « سلام پسرخاله . گیرم نتوانستم خود را به اصفهان برسونم ، عذرم را بپذیر و به دختر خاله هم سلام برسون » / ختم کنم غایله را نصفه و نیمه ناتمام .
ب . ن : تکانی ز دلم آمد که « راه ! » را ، بروم / آنچه را دل گواه داد در این « راه! » برسم / آن تکان را به زبان آورد آنکه ، عشق و وفا را بشکست / بگمانم شد بهونه که « راه! » را ، بروم .
آشیانه ی عشق...برچسب : نویسنده : 4ashianeheeshgh5 بازدید : 221