هدیه افسانه

ساخت وبلاگ

تو را چه بنامم
برایم زندگی میشوند
چشمانت
وقتی به روی دیگری میبندی
آنچنان محو چشمانت میشوم
که ساعت مات نگاهم می شود
و با تو زندگی گذراست
به زیبایی لبخندت
و به شیوایی کلامت قسم
که سخنت برایم ترنم باران است
وصدایت آوای باران
تو راچه بنامم
که آفتاب روز های ابریم شدی
وتابیدی بر بی کرانه غم دلم
تو را چه بنامم
که سپیده ی نگاهت
روح بخش زندگی من است
به شبنم روی یک برگ قسم
و به زیبایی آرامش بچه آهو
تو که باشی
غم ها میگذرند ...
                                                                                                                             " زهرا مشایخی "
ســال خوبے داشــته باشــید

ب .ن :

نمی توانم برایت زندگی ایی آرزو کنم که بی خزان و بی زمستان باشد. نمی توانم بگویم سالی پر از فقط شادی و موفقیت داشته باشی، نمی شود، بگویم برایت سالی پر از ثروت و سلامت می خواهم!

من و تو می دانیم که زندگی بسیار زیبا، اما دشوار و شکننده است! می دانیم قرار است همانطور که گاهی موفق می شویم، جاهایی هم موفق نشویم، یا دست کم رسیدن به برخی خواسته ها و آرزوهای مان را مدتی به تعویق بیندازیم.

یاد گرفته ایم که بیماری هر از چند گاهی در ما، یا یکی از عزیزان و دوستان مان، میهمان می شود تا درسهای سخت انسان بودن را مرور کنیم.

 می دانیم که گاه با داشتن مال و گاه به نداشتنش، گرفتار می شویم.

می دانیم ازین بهار تا آن بهار، فاصله ای است؛ پر از ماجراهای تلخ و شیرین که بسیاری از آنها خواست و انتخابِ ما نیستند، اما اجتناب ناپذیرند.

نمی خواهم بگویم تو را به خدا می سپارم و خیالت راحت باشد که خدا نمی گذارد هیچ اتفاق بدی برایت رخ دهد! چون می دانم که ناخواستنی ها، همانقدر فراوانند که سپردن های نارس و فهم ناشده ی ما!

دیگر آنقدر بزرگ شده ایم که بفهمیم در هفت سین، چیزهایی را می چینیم که هراسِ نبودن، کم شدن یا از دست دادنشان را داریم.

آنقدر تجربه داریم که درک می کنیم، مردم این بهانه های خوشرنگ و شاد را همچون فرصتی مهم تلقی می کنند؛ برای اینکه، خودشان را به آن راه بزنند؛ که انگار قرار است زندگی طبق آرزوها، شادباش ها، تبریکات، تهنیت ها و مبارک بادهای ما بچرخد! (و شاید این خود نمایش قدرت اُمید در انسان باشد، که به رویارویی هر احتمالی، با لبخند می رود!)

می خواهم این بار برایت آرزویی کنم که تو را در تمام فُصولِ زندگی، در سرما و گرمایِ روزگار، در تمام بارانها، برف ها، طوفان ها، خشکسالی ها، شکست ها و موفقیت ها، شادی ها و غم ها، از دست دادن ها و به دست آوردن ها؛ در امان و قرارنگهدارد!

آرزو می کنم، آنقدر به خودت رسیده باشی و برسی؛ آنقدر خدا را در خودت داشته باشی و بیابی، و آنقدر در قلبت آگاهی و در ذهنت روشنایی باشد و بیاید که ؛

تمام زندگی را - هر طور که پیش رود - مشتاقانه، اُمیدوارانه، سرافرازانه و عاشقانه، زند گی کنی!

تو نیز مرا همین آرزو کن.

باشد که سال بعد، همین حوالی، خوشنود از خود و آنچه گذشته، به یکدیگر لبخند بزنیم و همچنان چون بهار، مشتاق و سرافراز و عاشق زندگی باشیم. ایام مبارک خجسته باد

آشیانه ی عشق...
ما را در سایت آشیانه ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4ashianeheeshgh5 بازدید : 260 تاريخ : شنبه 10 فروردين 1398 ساعت: 2:08